سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
حرفای خودمونی
چهارشنبه 90 مرداد 19 :: 10:13 عصر ::  نویسنده : javad

بی تو امروز به صد غصه و غم زیسته ام
وای اگر فردا زنده بمانم چه کنم ؟؟؟

.

.

.

.

بوی غربت می دهم اما غریبه نیستم
گرچه می دانم که عمری در غریبی زیستم
رو به روی آینه شب تا سحر غم می خورم
تا بفهمم عاقبت در جستجوی کیستم

.

.

.

.

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ

.

.

.

.

می خوام یه چیز بگم ، گر چه دوریم ز هم
نمی ذارم توی دلم ، جا بگیره غصه و غم

.

.

.

.

نمیدونم نمیدونم چرا امشب پریشونم
میخوام از عشق بخونم باز ، ولی انگار نمیتونم
پر از حرفم ، پر از واژه ، ولی حرفام چه غمگینه
چی میتونه که برداره غبارو از روی سینه

.

.

.

.

من از تبار تیشه‌ام ، با من غمی هست
در ریشه‌ام احساس درد مبهمی هست
جز زخم ، این دنیا نخوردم تلخ و شیرین
آیا در آن دنیا امید مرهمی هست ؟

.

.

.

.

دیر گاهیست که تنها بودم
قصه ی غربت صحرا بودم
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها بودم

.

.

.

.

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست
بلکه پنهان کردن قلبی است که به بد ترین حالت شکسته شده

.

.

.

.

زندگی را نفسی ارزش غم خورن نیست ، و دلم بس تنگ است
بی خیالی سپر هر درد است ، باز هم می خندم
آنقدر می خندم که غم از روی رود

.

.

.

.

اگه دیدی بغض کردی ، ولی دلیل گریه کردن پیدا نمی کنی
‌اگه دنبال جایی می گشتی که داد بزنی
بدون که دل خدا برات تنگ شده ، می خواد صداش کنی

 




ادامه مطلب ...

موضوع مطلب :